“اکنون که غربزدهها جامه از تن میکنند تا پوست خود را در آفتاب تیره سازند، تو ای ایلیاتی سیهچرده، سیاهی خود را به رخ آنان بکش و آنگاه که از کاخهایشان صدای هلهله آمیخته با جاز برمیخیزد، به کوری چشم دشمن، تو ای چوپان قشقایی، نیلبک بزن و با زبان خالصت سخن بگو، بگذار هرچه باداباد! “
شناخت و تحقیق در موسیقی ایل قشقایی به دلیل گستردگی و قدمت تاریخی و معنویت پربارش احتیاج به تلاش و تقلای موسیقیدانان سنتی دارد. چه! آهنگهای ایل قشقایی را میتوان همگام با رقص و شادی «واسونکها» ماتم و عزا «کاکامهای» شور و هیجان «کوراغلو»، عشق و شوریدگی «غریب و صنم» هجراه و دربدری «گدن آغورائل» اوج سوز و گداز «گرایلی و خاور»، رزم و حماسه «جنگنامه» خواند و اجرا کرد. و همه این فریادها را از نوای ضعیف نیلبک چوپان گرفته تا آوای رسای ساز و آواز نوازندگان در کوه و دشت میتواند، نمایی از هنر جاودانه این ایل باشد.
موسیقی تاریخ ایل است. شناسنامه قومی پرآوازه است. شرح رویدادهای کوچک و بزرگ ایل است. ماجرای ناکامیها، پیروزیها، غمها، دلتنگیها و شادیهای کوچندگان این دیار است.
موسیقی قشقایی تولد هنری است که نُتهای آن را طبیعت، گل و بلبل، کوه و دشت، رود و مرغزار، سختی و مشقت، دلهای پاک و بیآلایش، احساسات انسانی و بالاخره مردمی که جز به صفا و سادگی فکر نمیکنند نوشتهاند.
موسیقی قشقایی یادگاری است از معنویت انسانهای گمنام که، جز این، از خود هیچ نشانهای نگذاشتهاند. موسیقی ایل آوای شیطانی نیست، زمزمه آرام و دلنشین خدایی است که گاه لبخند امید بر لب میآورد و گاه موجب تسلی آلام درونی میشود.
موسیقی قشقایی هنوز به فرهنگ غرب و شهر آلوده نشده و هنوز هم سر صحبت با کوه و دشت دارد.
موسیقی ایل را آقای محمد بهمن بیگی چنین توصیف میکند: «موسیقی ایل از چنگ اوباش هرزهسرا و عربدهکش دور بود. موسیقی ایل با عیاشیهای رذیلانه آمیزش نداشت، موسیقی از پستان نجیب و سخاوتمند طبیعت شیر مینوشید و جان میگرفت.(۱)»
ریشهیابی موسیقی قشقایی
موسیقی یکی از قدیمیترین هنرهای زیباست. قبل از اینکه در میان ملل جدید جلوهای داشته باشد، شرقیان با آن آشنا بودهاند. ایرانیان سرودههای مذهبی زرتشت «گاتهای اوستا» را هنگام عبادت با آهنگ موسیقی میخواندند. طبق نوشته هردوت مورخ یونانی، ایرانیان هنگام جنگ از صدای شیپور برای فرمانهای نظامی استفاده میکردند.
کورش کبیر به سپاهیان خود دستور داده بود که در موقع حمله بر سپاه دشمن سرود جنگی بخوانند تا بیشتر تهیج شوند و بهتر بتوانند در میدان نبرد زورآزمایی کنند.
اهمیت و پیشرفت موسیقی در دوره ساسانیان ضربالمثل است. علاقهای که شاهان ساسانی به این فن داشتند جای انکار نیست. مقام و موقعیت موسیقیدانان معروف چون باربد و نکیسا که با احترام زندگی میکردند بهترین دلیل بر ارزش والای موسیقی بوده. طبق آثار مانده در اشعار فردوسی و نظام و منوچهری نغمات زیادی از این زمان باقی مانده که نشان دهنده تنوع و اهمیت آهنگهاست. باربد از صد لحن، سی سماع را انتخاب کرده و به مناسبتهایی وجه تسمیه نموده.
ز صد دستان که او را بود دمساز
گزیده کرد سی لحن خوش آواز
تماشای منظره شکارگاه خسرو پرویز بر طاق بستان و نوازندگان در حال چنگ زدن اهمیت این مطلب را میرساند. اگرچه خط موسیقی فعلی را اروپاییان اختراع کردند اما در ایران قدیم هم برای ضبط مایهها و مْقامات ایرانی خط مخصوصی داشتهاند و هر یک از حروف ابجد نماینده یکی از اصوات بوده است.
طبق نوشتههای کتاب مقدس نواختن هر دو قسم موسیقی یعنی چنگ و نی را به داود علیهالسلام نسبت داده و بعد از اسلام اولین کسی که به این صنعت پرداخت طویس بود و پس از آن ابراهیم ابن المهدی عباسی و سرانجام اسحق ابن ابراهیم ابن ماهان و پسرش در این فن تخصص و مهارت پیدا کرد.(۲)
ابن سینا در علم موسیقی مهارت داشته و رسالهای هم در کتاب شفا نوشته است. چون موسیقی قشقایی منشعب از موسیقی ایران است و دستگاه شور آهنگی است با ذوق شرقیها و مورد پسند عموم و یکی از دستگاههای معروف ایران است که نغمات آن بیشتر به ایلات و طوایف مربوط میشود مانند ترک، افشار، دشتی، گرایلی، ابوعطا، بیات از نغمات آذربایجانی هم بعضی در دستگاه شور نواخته میشوند و از مهمترین نغمات افشار میتوان جامهدران و شاهختایی را نام برد که هر دو در موسیقی قشقایی شنیده میشوند. از گوشههای بیات ترک فیلی است که با اشعار باباطاهر خوانده میشود که نمونه آن گوشهای است که در آهنگهای قشقایی وجود دارد.(۳)
آواز ظریف چوپانی از گوشههای دشتی است، غمانگیز و بیآلایش که زندگی صحرانشینان را وصف میکند. از دیگر گوشههای شور که در ایلات و عشایر وجود دارد گرایلی و قراچه است، بنابراین میتوان گفت مبنای موسیقی ایلات بخصوص قشقاییها گوشههایی از دستگاه شور بوده و اهمیت این دستگاه هم بیشتر به جهت وسعت و گسترش نواهایش در اقوام مختلف است. بدون شک موسیقی قشقایی ریشه در اصالت موسیقی ایران داشته و برای ریشهیابی بهتر باید هنرمندان و موسیقیدانان آستینها را بالا زده و با مطالعه موسیقی اقوامی که با قشقاییها در ارتباط بودهاند مطابقت داده به نتیجه کلی برسند.
متأسفانه بعضی از جوانان به ظاهر روشنفکر موسیقی سنتی خود را ترک و به تقلید یا اقتباس از دیگران پرداختهاند. آنها باید بدانند تقلید به ما راه ترقی نمیدهد، قوه تفکر را زیاد نمیکند، هرکس میتوان بدون زحمت هنر دیگران را برای خود انتخاب کند و از هوش و ابتکار و ذوق فطری و احساسات و عواطف ملی خود استفاده نماید.
البته نباید منکر موسیقی دیگران شویم و نباید آنقدر هم سرمست این باده شویم که موسیقی ملی خود را در مقابل دیگران ترک کنیم. ادعای هنر دوستی زمانی ثابت میشود که موسیقی ملی را طوری تنظیم کنیم که با روحیات و احتیاجات امروز موافق باشد. زیرا در تنظیم موسیقی دیگران ذوق و سلیقه ما دخالت نداشته و با احساسات و عواطف ما هماهنگ نیست فقط تقلید کردن ما مثل وصله ناجور به لباس است.
هنرمندان موسیقی قشقایی
موسیقی قشقایی در عین گمنامی و ناشناخته بودن اصیلترین آواها را که ریشه در فرهنگ کهن این مرز و بوم دارد به خود اختصاص داده است. اگرچه تاکنون در جنبههای علمی و تئوری این هنر ملی ریشهیابی نشده اما با اندک تحقیق میتوان به اصالت و شکل و قالب تأثیرات آن که سالهاست دست نخورده باقی مانده پی برد. مردم ایل سالهاست از دامان مادر تا پایان عمر با این نواها مأنوس بوده، هر وقت غم و اندوهی داشتهاند با نغمهای لطیف خود را تسلی دادهاند. موسیقی ایل نوایی است که از اعماق دل بیرون آمده و با آن الفت دیرینه دارد.
به دلیل نوع زیست جوامع عشایری و کوچ دایم و مسیرهای دوردست و عدم تجانس و برخورد با جوامع شهری همچنان که بسیاری از سنتهاشان حفظ شده موسیقیشان هم کمتر دستخوش تهاجمات فرهنگی دیگران گشته است.
موسیقی قشقایی با شعر قشقایی ارتباط و پیوند جاودانه دارد. هر دو متأثر از احساسات مردم و محیط طبیعی آنهاست. در شعر و موسیقی قشقایی میتوان جدال و مبارزه سخت و تنگاتنگ آنها را با طبیعت و مبارزات دلاورانه آنها را با ستمگران و اجانب مشاهده نمود.
از آنجا که سازهای بادی با طبیعت و خشونت کوهستان هماهنگی دارند بهترین آلات موسیقی هستند و سازهای زهی استفاده کمتری دارند.
معمولاً هر شعر آهنگی و هر آهنگ شعری مخصوص به خود دارد و جریانهای گذشته ایل و پدیدهها را با شعر و موسیقی حفظ کردهاند. جنگآوریها و رشادتهای دلاورمردان را، اشعار حماسی و موسیقی رزمی بصورت حماسهای خونبار درآورده است و این خود خون سلحشوری را در جسم و جان مردم ایل زنده میدارد. چوپان خسته ایل نیلبک زنان آهنگهایی را مینوازد که خیلی هم دلنشین است اما نُت نمیداند و آهنگش را نمیشناسد چون نیازی به شناخت ملودیها و دستگاه و گوشههای آهنگش نمیبیند. همچنانکه نوازندگان ساز بدون اینکه از دستگاه موسیقی خویش اطلاع داشته باشند آهنگهایی را که از نسلها قبل سینه به سینه گشته مینوازند و چقدر هم جالب و پراحساس!
موسیقیدانهای قشقایی دو گروه هستند:
گروه اول آنها که حرفهای بوده و موسیقی راه امرار معاش و کسب و کار آنهاست که اینها خود شامل دو دسته میباشند.
الف- چنگیها: نوازندگان ساز و دهل و نی که موسیقی رزمی و حماسی و نیز موسیقی رقص را از نظر موقعیت شغلی خود، خوب مینوازند. سازهای این گروه، کَرنا، سْرنا، نقاره و وظیفه آنها اجرای موسیقی در مراسم جشنها و مهمانیها و مراسم عزاداری است که نمونه معروف آنها «استادخان گلدی» است.
ب- عاشقیها: نوازندگان کمانچه و سه تار که سابقه بسیار طولانی داشته و موسیقی آنها از اصالت خاصی برخوردار است. عاشقیهای قشقایی باقیمانده عاشقیهای آذری هستند. از عاشقیهای معروف قشقایی: عاشیق حیدرقلی در خدمت ایلخانان، عاشیق محمدعلی در طایفه ششبلوکی، عاشق حسینعلی در طایفه کشکولی که نوازندگان آنها در طوایف باقی مانده است. عاشقیهای دیگر ایل، حمزه، صیاد، احمد، عیوض، امام قلی، اسماعیل و مهدی قلی میباشند.
عاشقیها مالک گنجینه عظیم هنر و ادبیات تاریخی اسلاف خود هستند و سرودههای استادانه خود را با ایدههای بشردوستانه و مردمی با الهام از زندگی و طبیعت و حفظ سنن، هنر عاشقی را میان مردم رواج میدهند. ساز اولیه عاشقیها قوپوز “qopuz” نام داشته که شبیه کمانچه بوده و معمولاً دستهجمعی برنامه اجرا میکردند.(۴)
عاشیق که دیار به دیار میگردد
باید صاحب کمال باشد
در نشست و برخاست ادب شناسد
در علم و معرفت سرشار باشد(۵)
مبارزات مردم، نخستین و مهمترین منبع الهام عاشیقهاست. به همین جهت پژوهشگران با بررسی آثار و نشانههای شعر عاشیقی توانستهاند گوشههای تاریک تاریخ قوم ما را روشن سازند.
از آن چرخ فلک شکوهها دارم
چراکه آن را داد پیدا نیست
ما را دست اربابان سپرده است
ذلتی که مبتلای آن هستیم پیدا نیست(۶)
گروه دوم، موسیقیدانهای غیرحرفهای که سه گروه متفاوت هستند.
الف- ساربانها: که با نوای نی آهنگهای جالب و مخصوص ساربانی را که اغلب غمانگیز و بصورت درام سوزناک است مینوازند و اغلب آهنگهایشان متأثر از آوارگی و دربدریهای آنان است. از نغمات ساربانها باید از گدن دارغا، شتررانی «کاکامهای»، دوه زنگه «زنگ شتر»، لای چنارم، گوجارگوجار، دوباره باخ باخ باخ نام برد.
ب- چوپانها: که با نی و نیلبک و دودوک «نوعی فلوت ساخته مردم ایل» از کوه و دشت و سختیها و مشقات زندگی و فقر و بدبختی گلایه میکنند.
ج- افراد عادی: که با سازهایی مثل کمانچه و سه تار و یا نی آشنایی داشته و از میان آنها گاه هنرمندان بزرگ و مشهور برمیخیزد.
آهنگهای ایل قشقایی
آهنگهای ایل قشقایی همواره حاکی از فراق، ناکامی و محرومیت در عشق و یا آهنگهای رزمی و حماسی است.
آهنگهای قشقایی با به کارگیری ملودیهای غمانگیز و سوزناک به بیان رشادتهای پهلوانان ناکام و یا گلایه از طبیعت و ستمگران میپردازد.
موسیقی قشقایی غمانگیز است زیرا آهنگها بیان خاطرات سخت مردم زحمتکشی است که زندگیشان با حوادث و مشکلات زیاد توأم بوده و هماهنگ با تاریخ گذشته و علایق از دست رفته آنان است.
خاطراتی که یادآور حزن و ملال، وقایع خونبار و دربدریهای همیشگی آنان است.
خاطراتی که حکایت از تبعیدهای اجباری و کشتار و قتل عامهای بیرحمانه پادشاهان در زادگاه اولیه آنان است.
خاطراتی که فقر اقتصادی، رکود فکری و عقبماندن از دیگر اجتماعات برایشان به ارمغان آورده.
خاطراتی که روح پاکشان را با مصائب عجین کرده و به طور کلی غم در وجودشان تار تنیده است.
مشهورترین آهنگهای قشقایی عبارتند از کرم، کوچ عیوض، محمود و غریب جان که از آهنگهای عاشیقان است.(۷) گرایلی، باش گرایلی، معصوم، خسرو، صمصام، آغور ایل، جنگنامه، لایچنارم، لای لای، واسونک، حیدری، کاکامهای، خاور، سحرآوازی، جیران جیران، بوزداغ، محمدطاهربیگ، گدن دارغا، هلی، نغمات داغلارنولدی، جیرانم کیم آتدی غافل تیرسنه، ترکمن قزی، گوجارگوجار، ننمهای «خداحافظ مادر» کهرآتلی، طهمار، بیستون، هلیلی خسرو، قراسن هارا، شاه ختایی، لیلی لیلیم، نگار داغه، نازم هاراگوزم هارا.
در اینجا تعدادی از این آهنگها را بر طبق روایات مردم بررسی میکنیم
آهنگ گدن آغوز ایل (ایل بزرگ مهاجر)
سال ۱۲۴۷ قمری در زمان حکومت فرمانفرما در فارس محمدعلی خان ایلخانی قشقایی بود. مشیرالملک دوست نداشت رابطه ایلخانی با فرمانفرما صمیمانه باشد. پس شروع به سخنچینی نمود و در نتیجه بین آنها اختلاف بوجود آورد بدبینی فرمانفرما از ایلخانی موجب شد که مرتضی قلی خان ایل بیگی قشقایی که غیرت و مردانگیش اجازه نمیداد زیر بار و تعدی افرادی مثل مشیرالملک باشد، با اجازه ایلخانی به همراه صدهزار خانوار قشقایی به سوی کرمان حرکت کرد. والی کرمان مقدم آنها را گرامی داشت و برای همه خانوادهها مرتع و ییلاق و قشلاق معین نمود.
فرمانفرما پانزده هزار نفر تفنگچی به همراه قوام الملک و مشیرالملک برای استمالت ایلخانی روانه کرمان نمود اما موافق به آوردن آنها نشد تا اینکه فرمانفرما مشیرالملک را از فارس خارج و روانه بوشهر نمود. آنگاه ایلخانی راضی به بازگشت شد. متأسفانه بین راه مصطفی قلی خان قشقایی یکی از شجاعترین چهرههای ایل در درگیری ارگ کرمان کشته شد و قشقاییها به سوگی بزرگ نشستند.
آوارگی و کوچ ایل قشقایی از وطن خود فارس و مرگ مصطفی قلی خان موجب تأثر شدید قشقاییها شد، بطوری که این اندوه و ناراحتی بصورت آهنگی سوزناک درآمد. امروز پس از گذشت یکصد و هفتاد سال آهنگ گدن آغورائل یکی از جالبترین آهنگهای ایل قشقایی است.
ای کوههای بلند جان به قربان خاک و سنگ شما
راهی نشانم دهید تا همچون شاهین در دامان شما به پرواز درآیم
به بلندترین قلههایتان برسم
از آن بلندیها به ایلم نظاره کنم
کجاست آن ایل سترگ قشقایی
آهنگ سحرآوازی
گزافهگویی نیست، سحر آوازی دلنشینترین و گوشنوازترین آهنگ ایل است، آهنگی که قبل از طلوع آفتاب نواخته میشود. صدای رسای کرنا در سراسر کوه میپیچد و پژواک آن دشتها را هم میپیماید.
انسانهای خمود و خواب آلوده را بیدارباش میدهد و برای شروع یک روز بهتر و شادتر فریاد سر میدهد. آهنگی مالامال از ظرافت و تنش است. انگار که زمزمه عاشقانه و مناجات شبانه است و آنچنان نیش و نوش دارد که انسان را بیقرار و آشفته میسازد.
سحر آوازی در سپیدهدم به مجالس عروسی، جشن و میهمانی شور و طراوت میبخشد و شاید تأثیر عمیقی که در وجود انسان دارد به خاطر موقعیت زمانی است که دلهای پاک و روح بلند پرواز این مردم محروم را به تحریک وامیدارد.
قشقاییها با این آهنگ پیوندی جاودانه دارند، گاه برای شنیدن این آهنگ در صبحگاه، شب را در بدترین شرایط هم میگذرانند.
سحر آوازی مالامال از معنویت و میراث انسانهای گمنام است که نه اسم و رسمی از خود به یادگار گذاشتهاند و نه نشانهای، اما عظمت این آهنگ تا بدانجاست که قرنها نگاهش داشته و سینه به سینه و نسل به نسل به زمان حال ارتباط دادهاند.
سحر آواری درس بیداری، استقامت، جنب و جوش و اخلاق است، قبل از طلوع آفتاب فریاد میزند آی انسان! بیدار شو. قبل از آنکه طشت زرین آسمانی نورافشانی کند به محیط خودگرمی و حرارت ببخش.
آهنگ جنگنامه (جنگنما)
جنگنامه آهنگ واکنش عاطفی و مفهوم مهر و محبت است. با این آهنگ، هنرمندان دست در دست یکدیگر، دوشادوش و همگام و همسان، همانطور که شیوه آبا و اجدادی آنهاست با شیاطین مبارزه میکنند.
جنگنامه قدرت، تحرک و جنگ و گریز و اعتماد به نفس را در مردم این به وجود میآورد. جنگنامه توجیح ارزشها نیست، بحث از مقابلهها، رقابتها، سختیها و گذشتهاست. سخن از فرهنگ یک ملت در این مرز و بوم است.
آهنگ جنگنامه با کوه و دشت و طبیعت سر صحبت دارد.
از آسمان گلایه میکند و به زمین و خاک طعنه میزند.
آهنگ پرطنین جنگنامه ستایش پرمهر و صادقانهای است از شجاعتها، دلیریها و از خودگذشتگیهای مردان کوه و دشت.
جنگنامه آهنگ احساسات مردمی است که سالها با خشونت طبیعت به مبارزه برخاستهاند. آهنگ دفاع از شرف و حیثیت ایل، آهنگ مقابله با ظلم و فساد و پیوستن به انسانهای والا، جنگنامه آهنگ مبارزه با دشمنان دین و وطن است. آهنگی ماندگار از گذشتههای دور و دراز که فلسفهای جز مبارزه با دشمنان دین و وطن نیست. آهنگی ماندگار از نیاکان با فلسفهای دور و دراز.
آهنگ کوچ عیوض
یکی از آهنگهای حماسی آذربایجان است که همراه با مهاجرت اقوام آذری به بیشتر نقاط جهان انتشار یافته و چون ایل قشقایی ریشه در خاک آذربایجان دارد این آهنگ قرنهاست سینه به سینه انتقال داده شده و از آنجا که این آهنگ با زندگی حماسی قشقاییها عجین شده بسیار دلنشین و جذاب است. اصل آهنگ توسط عاشیقها و با کمانچه نواخته میشده است.
این آهنگ داستان دلاوری و از خودگذشتگی مردی است بنام کوراغلو که پدرش توسط حکام ستمگر کور و آواره شده بود. کوراغلو به ستمگران پیغام داده بود روزی خواهد رسید که انتقام پدر و مردم تحت ستم را از شما بگیرم و سرانجام با عدهای از پهلوانان و پسرخواندهاش عیوض در محل چانلی بل که گذرگاه دشواری بود مسکن گزیده و مبارزات بیامان خود را برعلیه حکام ظالم شروع و در مدت کوتاهی همه را به زانو درآورد اما زمانی رسید که اسلحه گرم پیدا شد. کوراغلو گفت اکنون دیگر دور دور نامردان است. وقتی زور بازو نتواند کاری کند دیگر مبارزه مفهومی ندارد.
نبرد کوراغلو جنبه انتقامجویی نداشت. درد زخم خوردگان جامعه او را وارد کرده بود تا آخرین نفس مبارزه کند و معتقد بود تا این ستمگران هستند ما نمیتوانیم ساکت باشیم.
آهنگ کوراغلو دارای چندین مقام است که همه آنها کوبنده و مهیج و در نوع خود بینظیر است. اما قسمتی به نام کوچ عیوض که بیش از همه قسمتها مورد علاقه مردم عشایر است شهرت بیشتری پیدا کرده است.
پهلوانان امروز روز نبرد است
مردان را از زخمهایشان میشناسند
در سر تفکر نیک داشته باشید
روز نبرد در میدان جنگ سر بغلتانید
باید مردانگی کوراغلو جاوید بماند
ننگ بر آن کس که پشت به دشمن کند
آهنگ غریب و صنم
آهنگی اصیل است زیرا ریشه در سنتهای پایدار ایل دارد و نمیتواند از آنها جدا باشد و مثل بعضی از سنتهای بومی و عامیانه ساده و محلی نیست که تغییرات محیط، هیجانها و آشوبهای هر گروه موقعیت و اصالتش را تغییر دهد. آهنگی است که از داستان شورانگیز عاشیق غریب هنرمند تنگدست و مبارز و صنم دختر حاکم آذربایجان و رقیب سنگدل آنها شاهولد پسر عموی صنم گرفته شده.
در این داستان پرماجرا که غریب برای مالاندوزی مجبور به ترک دیار میشود. شاهولد شایعه مرگ ساختگی او را گسترش میدهد تا شاید صنم از عشق دورافتادهاش دل برکند. در غیاب عاشیق غریب صنم را به هر حیلهای مجبور میکند که بر سر سفره عقد بنشیند. اما او بر طبق وعده خود میبایست هفت سال صبر کند. ناچار صنم انگشتری خود را بوسیله بازرگانی به شهر حلب میفرستد و از غریب میخواهد که به تفلیس برگردد و پیغام میدهد اگر دیر شد دیگر صنم را نخواهی دید.
عاشیق غریب درست هم زمان با جلسه عقد صنم وارد تفلیس شده و با کمانچه مخصوص خود را به دربار حاکم میرساند و اجازه میخواهد که در جشن عروسی دختر حاکم بنوازد. اما همینکه صدای آهنگ این هنرمند نامی شنیده میشود همه او را شناخته و میفهمند که شایعه مرگ او را شاهولد ترتیب داده است و صنم که در آخرین ساعات زندگی خود از همه جا مأیوس و ناامید شده کاردی را برای خودکشی زیر متکایش پنهان کرده بود، نجات یافت و به عقد عاشیق غریب درآمد.
این داستان همراه با آهنگهای جالب و سوزناکش در ایل قشقایی ماندگار شده و با وجود هفت قرن جدایی از آذربایجان هنوز پیوندی بنیادین با احساسات و عواطف مردم دارد.
من عاشیق غریب، درد غربت کشیدهام
بدون بال پرواز کرده، پریدهام
از مال و جان و ملک خود، چشم پوشیدهام
سوار بر دلدل اسب مولا (علی) آمدهام
آهنگ کرم
این آهنگ بر اساس داستان پرماجرای دو عاشق شوریده به نام اصلی و کرم ساخته شده داستانی است ماندگار که سابقه تاریخی طولانی دارد.
کرم فرزند زیادخان بزرگ زادهایست مسلمان و از عشایر گنجه و اصلی دختر سیاه ملک ارمنی و مادرش همن از ایلات استانبول.
این دو نفر در ییلاق و قشلاق با هم آشنا میشوند اما مادر اصلی با وصلت دخترش به یک مسلمان زاده شدیداً مخالفت کرده به دیاری دیگر کوچ میکند.
کرم برای پیدا کردن اصلی با محافظ خود راهی ارمنستان میشود بین راه در کوههای آرزولوم برفگیر شده از شدت سرما محافظ خود را از دست داده و مرگ او تأثیری عمیق بر روحیه کرم میگذرد.
سپس تنهای تنها نگاهی به کوههای ایران میکند و با یاد اصلی و مرگ دایه خود میخروشد.
ای کوههای سپیدپوش و مه گرفته ایران
ایلهایی که در دامان تو بودند کجا رفتند
اصلی من کوچ کرد و من به دنبال او
قربان راههایی که اصلی از آن گذشته است
بالاخره پس از جستجوی زیاد، خانواده اصلی را پیدا کرده و با تغییر قیافه بصورت یک غریبه وارد شده و با اصلی وعده ملاقات برای سال بعد در ییلاقات ایران میگذرد.
اصلی پدر و مادر را برای حرکت به ایران راضی کرده و در یکی از کوههای ایران در روز موعود به هم میرسند. عشق و علاقه این دو جوان دلداده آنچنان سوزان بوده که هر دو را میسوزاند. خاکستر کرم به درخت انار و خاکستر اصلی به گل سرخ تبدیل میشود. همن که مخالف این وصلت بود، حاضر نمیشود شاخههای این دو درخت به هم برسند آتش حسادت آن را میسوزاند و به صورت خاری بین این دو رشد میکند و با وجودی که افراد مختلف این خار را ریشه کن میکردند مجدداً رشد کرده بین آنها ظاهر میشده. گویا پس از سوختن اصلی و کرم، همن حتی اجازه نمیداد خاکستر آن دو با هم مخلوط شود. کرم که روزی فریاد میزد اگر ذوالفقار علی (ع) به دستم برسد همه ارمنستان را مسلمان خواهم کرد در برابر عشق پاک اصلی به خاکستری ناچیز تبدیل شد اما آهنگی جاودانه برجا گذاشت.
گرایلی
آهنگی است معروف که در اغلب ایلات و عشایر با اختلافاتی از آن صحبت میکنند. گرایلی قره ائلی یا قره آلی داستان گریه عروس مانده در حجله است که داستانی غمانگیز از عروسی که هنوز دست به دست شوی نداده اشک غم بر جنازهاش میریزد. داستانی از عشق و غم و حسرت و آه.
داماد برای شکار عازم کوه میشود تا به رسم ایل، شکاری به عروس آِیندهای تقدیم کند. عروس در حجله منتظر میماند. داماد شجاع و دلیر در کمین شکار، مورد حمله پلنگ واقع میشود اما با تیزدستی او را میکشد. شب فرا میرسد و از ترس وحوش بیابان و سرمای کوهستان پوست پلنگ را میکند و خود در آن میرود و شب را در گوشهای میخوابد تا روز دیگر شکار دلخواه را به دست آورد.
برادر و خویشان دلواپس در سحرگاه نیمه روشن، به سوی کوهستان حرکت کرده و به جستجو میپردازند. ساعاتی بعد با دیدن خون ریخته شده آه از نهادشان برمیآید. به جستجو ادامه میدهند. در گوشهای پلنگی را میبینند که خفته است به خیال اینکه داماد نوجوان شکار همین هیولا شده او را هدف قرار میدهند اما وقتی به بالین جوان میرسند فریادهای دلخراش آنها صخرههای کوهستان را میلرزاند و ساعتی بعد عروس رنگینپوش که از دامنه کوه بالا میآمد با جنازه خونآلود شوهر آیندهاش روبرو میشود ضجهها و نالههای لیلی این نوعروس بیوه آنقدر سوزناک و غمانگیز بوده که از آن آهنگی ساختهاند که امروز بنام گرایلی یا گریه لیلی شنیده میشود. گروهی معتقدند به جای گریه لیلی باید قرهآلی «سیاهبخت» که منظور همان لیلی است، واژه صحیحتری میباشد. قرهالی «قرهایلی» به معنی «ایل سیاهپوش» هم نظریه بعضی دیگر است که البته واژه صحیحی نیست اما هرچه هست آهنگی زیباست. آهنگ گرایلی، نهتنها در ایل قشقایی که در تمامی ایلات ایران، با اندک تفاوتهایی شنیده میشود. این آهنگ بخصوص در میان عاشیقهای آذربایجان، شهرت زیاد دارد.
آهنگ کاکامهای
آهنگی است برگرفته از نالهها و فریادهای جانسوز ساربانی در سوگ برادر.
چنین روایت میکنند(۸) که در سالهای ستم و دربدری مردم ایل دو کودک ساربانزاده و شترهایشان را به سرقت میبرند. دریار غربت و نداشتن نشانی از خانه و کاشانه روح و جسم کودکان را میآزارد. آرام و قرار را از آنها میگیرد. به فکر چاره میافتند. به پیرمردی از قبیله مراجعه کرده، موج سوزانی را که وجودشان را خاکستر میکرد با او در میان میگذارند.
پیرمرد خداشناس با دیدن افسردگی دو جوان جز حقیقت چیزی بر زبان نمیآورد.
جوانان تقاضا کردند که آنها را راهنمایی کند تا به دیار خود برگردند.
پیرمرد گفت: فرزندانم! پاهای شترهای خود را ببندید و در کنارشان بنشینید و بوسیله نی شروع به نواختن آهنگهای اصیل خود کنید. آنقدر بنوازید تا شترها تحت تأثیر قرار گیرند. مادامیکه اشک در چشمان آنها جمع شد و به تقلا افتادند پاهایشان را باز کنید و سوار شوید آنها شما را تا موطن اصلیتان خواهند برد.
دو برادر گفتههای پیرمرد را اجرا کردند و درست به موقع سوار شده و راهی کوهها و دشتها شدند. بین راه یکی از برادران تصمیم میگیرد برادرش را از نظر شجاعت آزمایش کند و مطمئن شود اگر سارقین حمله کردند کاری از دستش ساخته است و میتواند مقاومت کند. پس در تاریکی شب در حالیکه به دنبال برادرش در حرکت بود آرام از شتر پیاده شده و راه را بر برادرش میبندد. برادر دیگر به خیال اینکه سارقی راهشان را بسته حمله کرده و با یک ضربه او را میکشد. اما هنگامی که فریاد میزند و کمک میطلبد از برادرش خبری نمیشود. با دیدن جنازه میفهمد که چه جنایتی مرتکب شده و برادرش را کشته است. از آن پس این درام دردناک به صورت آهنگی در سه مقام (شتررانی- مرگ برادر- گریههای برادر) تنظیم و نواخته میشود.
آهنگ یا لهجه خاور
ابراهیم خان فرزند مصطفی خان قشقایی برادرزاده و داماد صولتالدوله (سردار عشایر) بود.
ابراهیم خان مردی شجاع، مقتدر و غیرتمند بود که برای اخذ مقام ایلخانیگری با سردار عشایر اختلاف داشته و متأسفانه این مساله به درگیری منجر شده، هر چند که سردار احتیاط میکرد کشمکش بین آنها به جنگ و خونریزی نیانجامد اما در یکی از روزهای مهر سالهای بحرانی در منطقه جنوب، ابراهیم خان به تعقیب اردوی صولتالدوله پرداخته، تصمیم جدی به جنگ میگیرد. جنگجویان سردار عشایر، راه را بر او و تفنگچیان میبندند و درگیری شروع میشود شخصی به نام علم از طایفه جعفر بیگلو مسلح به تفنگ مارتین که در کمین نشسته بود غافلگیرانه این رادمرد پرقدرت ایل مورد هدف قرار داده و کشته میشود. خاور بیبی، زوجه فداکار و یار وفادار او که خواهر صولتالدوله بود وقتی بر سر جنازه شوهرش میرسد نالههای سوزناک و دردآور خود را همراه با شعاری که حاکی از غیرتمندی و شجاعت پسر و عمو و شوهرش بود میسراید که به صورت آهنگی به نام لهجه خاور در ایل مشهور شده و در مراسم سوگواری آرامبخش عقدههای پردرد عزاداران است.
آهنگ حیدری
حیدری از معروفترین آهنگهای قشقایی است که پیش درآمد، متن و فرود آن هر کدام دربرگیرنده ریتمهای خاصی است.
حیدری بصورت آوازی در میان ایل و به خصوص در طایفه کشکولی و در میان طبقه اشراف رواج دارد. در بررسی اجمالی چنین به نظر میرسد که نام این آهنگ از فامیلی به نام حیدری گرفته شده است.
در داستان بختیاری منطقهای به نام بنه وجود دارد که اکثریت ساکنین این منطقه را فامیلی به نام حیدری تشکیل میدهد. حیدریها آوازخوان و اهل موسیقی و هنرمندند و با توجه به اینکه کشکولیها سالها در آن نقطه اسکان داشته و اصالتا با کردها و لرها قرابت دارند، میتوان حدس زد که این آهنگ در یکی- دو قرن گذشته از این منطقه به ایل قشقایی وارد شده و هنرمندان ایل ما با تغییراتی آن را به فرم امروزی درآوردهاند.
آهنگهای عاشیقها
عاشیقها، مالک گنجینه عظیم هنر و ادبیاتاند که سرودههای استادانه خود را با ایدههای مردمی و انساندوستانه با الهام از طبیعت و حفظ سنن و هنر عاشیقی در میان مردم رواج میدهند.
در گذشته عاشیقها با ساز معروف خود (قوپور) یا کمانچه در میان طوایف مختلف ضمن گذران معیشت، گوشههایی از تاریخ تاریک قوم ما را روشن میساختند و با شرکت خود در جشنها و عروسیها به دلهای افسرده مردم امید و توان میبخشیدند.
عاشیقها در دوران حکومت صد ساله قرهقویونلوها در آذربایجان و اسکان و جوشیدن کامل ترکها، از سرزمین آذربایجان به فارس کوچیدند و همراه ایل قشقایی زندگی خانهبدوشی را شروع کردند. این خنیاگران قوپوز به دست، ایل به ایل و چادر به چادر گشتند و به رستاخیز ادبیات کمک کردند. منظومه ساختند، داستان گفتند و در همین حال مردم را در حل دشواریها یاری دادند.
واژه عاشیق “Ashiq” در ادبیات آذری به معنی قاببازی است اما در بین عوام، لقب خوانندگان مردم است که هم میخوانند و هم مینوازند و هم شعر میسرایند. عاشیق هنرمند است، آهنگ زن منظومه سراست، هنرپیشه و داستانگو است.
ادبیات عاشیقی با سه زمین شعر، موسیقی، رقص تشکیل میشود. اما عاشیق بالاتر از همه اینهاست زیرا در اجرای اپرای کوراغلو صدها هنرمند و نوازنده شرکت کردند ولی یک عاشیق به تنهایی میتواند هر یک از بخشهای اپرا به خوبی ایفا کند.
فرق مهم عاشیق و خواننده در این است که عاشیق برخلاف خواننده، محل ماجرا را خودش میآفریند، مولف و آهنگساز هم خودش است.
منظومههای عاشیقان دوگونه است. حماسی مانند کوراغلو که مبارزات حق طلبانه مردم در درازنای تاریخ پرفراز و نشیب تصویر شده و منظومه غنایی که برخلاف منظومه حماسی محصول زمان صلح و دوران آرامش تاریخ سرزمین آنهاست که قهرمانان این منظومهها پیامآوران دلباختگی، وفا، صداقت و دوستی و عشق هستند.
در منظومه غنایی مانند غریب و صنم، اصلی و کرم، معمولاً قهرمان به وصال میرسد و برای رسیدن به معشوقه دشوارترین موانع را از سر راه برمیدارد و به زادگاه خود میرسد. در این منظومهها آرزو و اندیشهها بیان میشود و دردها و بلاهایی را که قهرمانان داستان متحمل میشود، مصیبتهایی هستند که گریبانگیر مردم است و باید با آنها مبارزه شود.
آهنگ شاهختایی
مرحوم شهباز شهبازی مولف کتاب «آثار شعرای قشقایی» در صفحه سوم مقدمه کتاب مینویسد: «اشعار شاه اسماعیل صفوی متخلص به شاه ختا از زمانهایی بس طولانی در ایل قشقایی معروف بوده. آهنگی در ایل وجود دارد موسوم به آهنگ شاهختایی که این آهنگ را خوانندگان هنرمند با اشعار سبک و قالب اشعار شاه ختا که دارای مصراعهای بلندی است میخوانند. مأذون شاعر غزلسرای قشقایی در آن شیوه و قالب چند شعر دارد…»
یکی از نخستین عاشیقهای آذربایجان به نام عاشیق قوربانی است که در زمان شاه اسماعیل ختایی زندگی میکرد وی در رستاخیز بزرگ ادبی شاه اسماعیل ظهور کرد و روزگاری را هم در دربار شاهختا به سر برد. سرودههای قربانی اغلب خطاب به شاه ختا است که مسائل سیاسی، اجتماعی زمانی را به بحث میکشد وی در اشعار خود گاه از دست ظلم و ستم فئودالهای آن عهد مینالد و زمانی حسرت و غم و شکوه و نارضایتی از زمان را سر میدهد.
شب و روز، گاه و بیگاه ناله میکنم
اشک چشمم چو جیجون سرازیر میشود
و میداند که زمستان خواهد گذشت و بهار میآید.
دل دیوانهام این چنین غمین مباش
روزگار که پیوسته چنین نخواهد بود(۹)
در دائرهالمعارف مینویسد آهنگ شاهختایی از گوشههای مهم دستگاه سهگاه است که در همه ممالک اسلامی متداول است. این آهنگ برای بیان احساس و غم و اندوه که به امیدواری میگراید مناسب است.
بنابرآنچه گفته شده مسلم میشود که آهنگ شاهختایی از زمان صفویان در ایل قشقایی مرسوم و تا امروز سینه به سینه گشته است.
آهنگ بوزداغ
بوزداغ! سنی یاد ایلرم.
این آهنگ با اشعاری همراه است که از ابتدا تا انتها با کوه سر صحیت بازی میکند. با وجودیکه دوستش دارد از بیوفاییش گلایه میکند. خشونت و مقاومت کوه را میستاید. همراه با این ستایش دردهای درون را میشکافد.
راستی چرا مردم ایلات و عشایر نسبت به قلهها و کوههای بلند عشق میورزند؟
شاید ریشه در تاریخ کهن داشته باشد! زیرا به مدد همین بلندیها بود که توانستند آزادی خود را در طول تاریخ زندگی خویش بدست آورند و بر دشمن پیروز شوند و از همان قلهها با خدای خود راز و نیاز کرده ستایشگر او باشند.
مردم عشایر از هیبت و صلابت کوهها درس زندگی میگرفتند. همانگونه که فرکیانی(۱۰) نگهبان اقوام آریایی بود و مهاجمان ویرانگر را از سرزمین آنها دور کرد. عشایر، کوهها را فر ایزدی میدانند و شاید به دلیل ارتباط تنگاتنگ همین اقوام با کوههاست که اینهمه عظمت و احترام برایش قائلند و آهنگها به نامش میسرایند. اگر بگوییم ریشه این قرابت در تاریخ ایران باستان مطلبی به گزاف نگفتهایم. زیرا دستبافها همانگونه که گل بنفشه (میترا)، نیلوفر آبی (آناهیتا) مورد (اهورامزدا)، گل آفتابگردان (ایزدمهر)، درنا (طول عمر)، شانه (پاکی و پاکیزگی)، آهو (خوشبختی) نشان داده شده چه بسا کوهها، آبها، بادها وجود سرچشمه مشترکی برای آهنگها و افسانههای اقوام مختلف در طول تاریخ باشند.
آهنگ صمصام
آهنگ صمصام خروش آبهای سیلآسا را دارد. در میان ایل کسی نیست که چون آهنگ صمصمام بر تار زده شود، به وجد نیاید و شیدا به پانخیزد و به شوق دیدار و دیار سر از پا نشناخته سر به کوه و دشت نگذارد و راه صحرا نپوید. آهنگ صمصام چشمهسار نوشینی است که هر جام آن در کام انسانهای خسته ایل آرامبخش است. آهنگی است که با معرفت ملکوتی که پرتواش دیده بصیرت میگشاید و تصور انسان را به جهان ابدیت میکشاند.
صمصام از بزرگان ایل بود. از آنهایی که هنرمند بود و به هنر عشق میورزید. درباره ساده ایلیاش را هنرمندان ایل باشکوه میکردند. صدای خوش و دلکش داشت و به موسیقی ایل آشنایی کامل داشت و آهنگها را خوب میشناخت. صمصام زمانی که زخمه بر تار میزد، زمزمه میکرد. پرتو سحرآسایی داشت که از ژرفای دل فرزانهاش برمیتافت. آنچنان که سینه را میافروخت به زندگی حلاوت و شیرینی میداد. امروز هم آهنگ صمصام، صدای صمصام و نوای صمصام از سینهها و حلقوم فرزندان او بازگو کننده اصالت هنری این خانواده است.
همه معتقدند دعای صبحگانی دفع صدبلا میکند. دعای صبحگاه صمصام در جستجوی همدمی بوده که انیس و مونس باشد.
صمصام ببر همدم گرگ
دعای صبحدم گرگ
باده دمبدم گرگ
بسکه بیحد خمار اولموش
آهنگ معصوم
برخی از چهرههای هنری خیلی بیشتر از دیگران بر فراز قرون و اعصار زندگی میکنند. اینگونه افراد با قدرت معنوی خویش دیوارها و مرزها را به آسانی زیر پا میگذارند و به صورت یک انسان والا و یک انسان نمونه جلوهگر میشوند. این شخصیتها هرگز نمیمیرند و عللی که آنها را جاویدان ساخته است همانا کار هنری آنان است. معصوم نام آهنگی است و شخصیتی قابل ستایش از مردم ایل قشقایی. اگرچه خیلیها معتقدند که سازنده آهنگ، اوست اما این یک احتمال است و منبعی موجود نمیباشد. معمولاً آهنگهای موسیقی ابتدا توسط موسیقیدان با کمک الفبای (نت) ساخته شده و سپس خواننده براساس این آهنگ همنوایی میکند. اما در موسیقی عشایر گاهی براساس ریتم صدای خواننده آهنگ ساخته میشود. بنابر نظر برخی هنرمندان ایل از صدای آواز شخصی به نام معصوم، آهنگی ساخته شده و امروز به نام وی باقی مانده است.
آهنگ خسرو
از معروفترین آهنگهای ایل قشقایی است که اکثر مردم عشایر با آن آشنایی کامل دارند. اگرچه علت نام خسرو بر این آهنگ، کاملاً مشخص نیست اما گروهی معتقدند که خسروبیگ قرهقانی که قریحه شعر و شاعری داشته دارای صدا و آوازی دلانگیز نیز بوده و آهنگ خسرو از نواهای اوست.
خسرو یا خسروانی هم یکی از نغمههای دوره ساسانی است که در مایه ماهور نواخته میشده. در واقع خسروانی یک نوع اشعار هجایی بوده همانند ترانهها و سرودهای کنونی. شاید هم شباهت آهنگ خسرو با خسروانی موجب این تشبیه شده باشد که احتمال آن خیلی کم است.
استادان موسیقی قشقایی
– استاد داوود نکیسا «پنجهطلایی» ۱۲۷۵ تا ۱۳۲۰ از بزرگان هنر ایل قشقایی که مدت ۳ سال در تهران در تبعید بسر برده و در این مدت با موسیقی سنتی آشنا میشود و با نواختن تار و سه تار به شهرت میرسد. درباره هنر این بزرگ مرد ایل باید هنرشناسان قضاوت کنند. استاد احمد و استاد عبدالمجید از برادران ایشان و استاد سلیمان پدر آنها بودهاند. این خانواده آنچنان در نواختن موسیقی مهارت داشتند که گویا در هنگام کار و فعالیت روزانه نواختن آنها ممنوع بوده زیرا مردم همه دست از کار کشیده و گرد آنها جمع میشدند. داوود فرزندی به نام سلیمان داشته که در نواختن کمانچه کمتر از پدربزرگش نبوده. استاد محمدابراهیم، شاعر شیرینسخن و استاد هادی فرزند استاد داوود در نواختن سه تار تسلط کامل داشته است.
– صولتالسلطنه شاعر و نوازنده
– سالار حشمت نوازنده سه تار و آهنگساز
– صمصام خواننده و آهنگساز
– امیرقلی خان
– سهراب خان قشقایی
– اردشیرخان کشکولی
– زیادخان درهشوری
– حبیب خان گرگین پور که همه این هنرمندان در نواختن سه تار تسلط کامل داشتهاند.
– و بالاخره هنرمند بزرگ و جانشین داوود همیشه جاوید استاد فرود گرگینپور موسیقیدان باارزش و برجسته.
منابع
- اگر قره قاج نبود- محمدبهمن بیگی- انتشارات باغ آیینه- ۱۳۷۴
- ساز و آهنگ باستان- نوشته محمد حسین قریب- انتشارات هیرمند- سال ۱۳۶۸
- دایرهالمعارف «بخش موسیقی»
- عاشقیلار- حسین محمدی زاده صدیق- انتشارات آذر کتاب
- عاشیق علکسر- نوشته حسین محمدی زاده صدیق
- همان منبع
- عاشیقهای آذری دو گروه بودهاند. یکی از آنها که مهات نواختن و خواندن دارند و خلاقیت هنریشان ضعیف است و دیگر عاشیقهای ماهر و استاد که طبع شعری سرشار دارند و استاد شعر و موسیقی بومیاند مانند عاشیق قوربانی، ساری عاشیق، عاشیق علسکر.
- روایت براساس تحقیقات آقای فرون گرگینپور، هنرمند بزرگ ایل قشقایی.
- عاشیقلار نوشته ح- صدیق مهر ۱۳۴۲- انتشارات آذرکتاب- سال ۲۵۳۵
- در زامیاد پشت بند ۳۵ آمده است فرکیانی از فریدون به افراسیاب رسید و از او به کیخسرو و گشتاسب پادشاهانی مثل اردشیر همانگونه که در کارنامهاش قید شده موفقیت خود را مدیون فرکیان میدانستند. فرکیانی هیچگاه به صورت بت نبوده بلکه به صورت یک موهبت به شخصیتهای تاریخی داده میشده است. نمایش انسانی و ثابت نداشته فقط به گونه موج دریا یا پرنده بلندپرواز تجسم میشده. در کتاب زردشت به صورت پرندهای به نام وارغنو گاهی به صورت قوچ و عقاب نشان داده شده.
سلام رفیق مارا فراموش کردی؟
ایلم قشقایی
ضرب المثل
قونش قونشی ا دایاقدور
بریی یوخه دا بیر اویاقدور
همه سایه به همسایه لازمه
یکیش خواب یکیش بیدار