سید ابوالحسن اصفهانی-میرزا جهانگیرخان قشقایی-میرزا عبدالرحیم صاحب الفصول
تحصیل
شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وی میپرداخت. استعداد و قابلیت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[۲]
ورود به حوزه علمیه
استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان مینگارد:
«در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی که نام کامل او رضا قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش میآید. حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه میشود که (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.
به وی میگوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیر خان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی( به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای میگیرد(.»[۳]
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الاهی بود که چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیر خان بعد از نصیحت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[۴] آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش میکند.[۵] همت بلند حکیم قشقایی سبب میشود که بعد از گذشت ۴۰ سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.[۶]
هم چنین نقل میکنند:
«در حالی که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده میکند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و ادای احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیر خان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدیت پی تحصیل دانش میرود.»[۷]
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیر خان مینویسد:
«طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این که همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیر خان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود.»[۸]
مورخ دیگری چنین نوشته است:
«در یکی از تابستانها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.»[۹]
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیدهاند
تحصیل در اصفهان
او با آخوند کاشی (متوفا: ۱۳۳۲ هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس میکردند.[۱۱]
هجرت به تهران
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوهخانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را.»[۱۲]
شیوه زندگی
شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمد رضا قمشهای این گونه لباس میپوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.
حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهای درست میکرد و بر سر مینهاد.[۱۴]
عدم استفاده از سهم امام
استادان
«وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشکسالی ۱۲۸۸ هـ . ش. تمام مایملک منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشهای در اوج شهرت آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست؛ به طوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشهای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.»[۱۷]
۲٫ مولی حسین علی تویسرکانی (متوفا: ۱۲۸۶ هـ . ق.)
یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است.[۱۸] که در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (۱۱ جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رسالهای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.[۱۹]
۳٫ حاج شیخ محمد باقر نجفی مسجد شاهی
وی از شاگردان سید محمد باقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.[۲۰]
۴٫ ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفا ۱۲۸۸ هـ . ق.)
حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت.[۲۱]
۵٫ میرزا محمد حسن نجفی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ . ق.)
حکیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالی مقام فرا گرفت. میرزا محمد حسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.[۲۲]
۶٫ ملا اسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: ۱۳۰۴ هـ . ق).[۲۳]
۷٫ میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۲۷ هـ . ق).[۲۴]
پی نوشت:
[۱] . سمیرم نام یکی از شهرهای استان اصفهان و در ۱۸۰ کیلومتری اصفهان واقع شده است.
[۲] . حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۸٫
[۳] . شعوبیه، ص ۱۱۳٫
[۴] . زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی، ص ۲۳٫
[۵] . تاریخ حکما، ص ۸۴٫
[۶] . اصفهان، لطف الله هنرفر، ص ۲۹۹٫
[۷] . فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص ۱۲۷٫
[۸] . دیوان طرب، مقدمه، ص ۶۹٫
[۹] . شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج ۱، ص ۲۸۴٫
[۱۰] . نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره ۲، ص ۵۷ و ۶۳٫
[۱۱] . زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص ۴۵ و ۵۴٫
[۱۲] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۲، ص ۲۲۰ و ۲۲۱٫
[۱۳] . تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص ۸۵٫
[۱۴] . تاریخ اصفهان و ری، ص ۳۱۵٫
[۱۵] . سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۴۲٫
[۱۶] . تاریخ حکما، ص ۸۵٫
[۱۷] . مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص ۷۷٫
[۱۸] . اصفهان، ص ۲۲۹٫
[۱۹] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۳۰۷٫
[۲۰] . تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج ۱، ص ۳۱۳٫
[۲۱] . تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج ۳، ص ۷۱٫
[۲۲] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۲۶٫
[۲۳] . همان، ص ۱۳۵٫
[۲۴] . همان، ص ۶۸٫
مرجع: مشرق