عکس تزئینی است
دهات صوفینشین «قاراداغ» را دهات شاملو میگویند که بیشتر در سه محال کیوان، مینجوان و کلیبر بطور متفرق گاه در یک خط زنجیری و در همسایگی هم افتادهاند. تعداد این آبادیها برخلاف دهات ارمنینشین هیچوقت کم نشده چرا که وابستگی شدید به تقدیر و قضای الهی و تن دادن به عقاید پوسیده عهد بوقی بصورت خیلی قشری و دلخوش داشتن برای زیارت نمایندگان حق، هر نوع عصیان و مقاومت و یا فرار و حتی کوچ را از آنها سلب کرده است.
بیشتر آنها آتش بیگلوها هستند و سرسپرده آقاهای کرمانشاهنشین و کرمانشاه انگار کعبهای است برای آنها، گاه از طایفههای دیگر هم در این دهات وجود دارند و یا دستههای همتی، نیازلی. میلان لی بی هیچ افتراق و تمایزی چراکه فرهنگ دهاتی آن چنان تمام این مسائل عقیدتی را بیشکل و ابتدایی کرده که وابستگی به یک طایفه دیگر در آداب و رسوم و اعمال عبادتی مریدان اثر چندانی نگذاشته، جز اینکه بوسیله نماینده کدام آقا چاپیده میشوند چپاولی که گهگاه به عنوان نذر و نیاز و گاه به عنوان حقوق حقیقت و یا بهانههای دیگر پیش خواهد آمد. و درست روزهای برداشت محصول علاوه بر نماینده اصلاحات ارضی یا بانک کشاورزی، درویشهای دورهگرد، مداحان علی، ابن سبیلها، سلمانیها، اجاقها، رمالها، مداواگران بومی نماینده آقا هم به نیت تبرک مریدان و پر کردن کیسه خالی، همچون لاشخوری سرخرمن حاضر میشوند. این آخری را حداقل دهات اهل شریعت یا ارمنینشین ندارند. علامت مشخصه ظاهرشان همان سبیلپرپشتی است آویخته از لب، تنها امتیاز ظاهری با غیرصوفیها و امتیاز باطنیشان اینکه خود را جوینده راه حق و مرید کامل حقیقت میدانند. حق یا حقیقتی آن چنان انتزاعی که با بلعیدن تکهای از حلقوم قربانی خود را به وصال رسیده میبیند و با چند یا حق و یا هو دل صاف و پاک خود را از زنگار خیالی تمیز شده میدانند در مورد لفظ شاملو عقیده دارند که شمع لو (صاحب شمع و چراغ) هستند نه شاملو و اولاد آنهایی که جلو پای علی(ع) شمع میگرفتهاند و یا به اعتبار و قول دیگر اهل حق شمعی هستند در راهی که علی(ع) پیش میرود.
اما حکایت دیگری، آنها را اهل شام معرفی میکند که موقع گرفتاری سلطان ایلدروم بابزید بوسیله تیمور پایشان به این طرفها رسیده. نقل است که تیمور بابزید را در قفس میکند و زنش را لخت و عریان به ساقیگری وامیدارد و به خونخواهی خون حسین(ع) دستور تاراج شهر شام را میدهد و مردم شام را اسیر میکند. هفت هزار نفری را به آذربایجان میفرستد. در آن روزگار شیخ صفی اردبیلی که دنبال مرید میگشته این آشفته حالان سرگردان را دور خود جمع میکند. تیمور که خبر میشود شیخ هیچ نیست و قصد سیاسی ندارد و این تجمع ضرری به دستگاه او نخواهد داشت همه را به شیخ میبخشد و در نتیجه با تبلیغ شیخ ادربیلی (شام)لوها صوفیگری را میپذیرند و مرد راه حق میشوند این قصه به روایتی در زبدهالتواریخ ترکی تالیف روح اله گنجهای آمده اما شاملوهای «قاراداغ» هیچ اشارهای به شیخ صفی یا شیوخ دیگر نمیکنند مراد بزرگ آنها «محمدحسن آقای تبریزی» بوده و محمدحسن آقا در اصل خود را علی و علی هم که جز تجلی خدا و آخر جز خود خدا چیز دیگری نبوده است و چه فراوان دوستان که از معجزات و کرامات محمدحسن آقا نقل زبانها نیست. آقا تمام دنیا را گشته تمام دریاها و کوهها را زیر بال و پر گذاشته گاه پای پیاده و گاه به صورت کبوتری بسیار زیبا به هر آبادی که رسیده اجاقی ساخته و معجزهای نشان داده خلایق را مات و مبهوت برجای گذاشته.
محمدحسن آقا در ۱۳۳۳ قمری به محالات قرهداغ رفته و از آنجا به قاراباغ و آخر سر در توپ چنار (که امروز آن طرف رود ارس افتاده) و عاشقعلی ساکن میشود. آقا هیچوقت تنها نبوده همیشه دو عاشق (ساززن) همراه او بودهاند. عاشق محمود و عاشق علی که در مدح مولا شعر میساختند و به آواز میخواندند و اینها هستند که بین عاشقهای آذربایجان به (حق عاشیقی) معروف شدهاند. عده زیادی از شاملوها در زمانهای گذشته به سمت جنوب مهاجرت کرده و گروهی به ایل قشقایی پیوستهاند اما از نظر عقاید مذهبی با شاملوهای دهات صوفینشین تفاوت دارند ناگفته نماند شاملوها و شاهیلوها دو قوم جداگانه هستند و شاهیلوها گروهی از عشایرند که در زمان شاه عباس صفوی از هواداران و وابستگان او و یکی از ۷ طایفهای هستند که در پیشبرد دولت صفوی نقش داشتند. طبق نوشته تاریخ بیگدل شاهیلوها از ترکهای اغوز هستند که در سوریه زندگی میکردند و همراه با سایر اغوزها به ایران آمدند که در تأسیس حکومت صفوی و سلطنت شاه اسماعیل تأثیر به سزایی داشتند و بزرگان آنها مصدر مشاغل مهم بودهاند و چون شاه عباس در کودکی در میان شاهیلوها بزرگ شده به این طایفه شاهیلوها (وابسته به شاه) میگویند.
برگرفته از مجله ائل سوزو