همه رنجواره های بانوی قشقایی در پشت این چهره غبار گرفته و آفتاب سوخته ، نگاه کم فروغ بانوی عشایر به افق ؛ نشان از خستگی بی پایان او در مسیر بی انتهای زندگی است.
شمیم عطر شکوفه در نسیم بهار و رقص سرخ فام برگ بلوط در باد خزان آهنگ آغاز کوچ است در زندگی عشایر. در این هنگام که ولوله سفری دیگر برپاست بانوی عشایر قشقایی بار بر پشت ستور به انتهای مسیر سخت گذر ایلراه می اندیشد.
وقتی زندگی در عبور از مسیر معنا می شود باید رفت ، گویی این راهی است که به تحکم تاریخ پایانی ندارد. این روزها قشقائی ها به ذوق ییلاق در سرزمین هزار چشمه بنه بر زمین گذاشته و سیاه چادر برپا کرده اند ؛ شکوه دنا ، سبزی بی انتهای دشت ، نغمه تن شویی چلچله در چشمه سار و نوای نی مردان عشایر در کنار همهمه گله در چرای روزانه رنگ واره های زندگی این قوم است ، جلوه هایی از زندگی که طعم تلخ دشواری های بی پایان را هماره با خود دارد. باری که زندگی بر روی دوش زنان عشایر می نهد به همراه تنگ شدن عرصه مرتع برای چرای دام ، نابودی ایلراه های تاریخی ، نزاع با سایر مدعیان بهره بردار از طبیعت و تغییرات اجتماعی و فرهنگی می رود تا پشت خسته آنان را خم کند. بانوی سالخورده قوم قشقایی در پس خاطرات زندگی ، روزهای هم نوایی با طبیعت ، شب دست افشانی ستاره در میلاد مهتاب و ساز و نوای طرب انگیز آب در عبور از دشت را رنگمایه هایی از زندگی عشایر می داند که هر روز بیش از دیروز رنگ می بازد. او بر این باور است که دیگر درازی راه دغدغه ذهن عشایر در هنگامه کوچ سالانه نیست ؛
امروز نوگرایی در گذران عمر، جوانان را به سمت گونه دیگر از زندگی می کشاند. دگر گونه ای که می رود تا پایان تاریخ را برای این قوم رقم بزند. قشقائی هایی که از عمق قشلاق فارس در نورآباد ممسنی به ییلاق سمیرم در جنوب اصفهان آمده اند دیگر از ایلراهی عبور نمی کنند که پیشینیان رمه گردانشان برایشان به میراث گذاشتند؛ راه عبور آنان به سان سایر مردم راه های آسفالته است؛راهی که خالی از خطر هم نیست. وقتی دست زمانه راه را از زن قشقایی می گیرد، زندگی فرزندان او نیز تغییر می کند، تغییر در پوشش ، دوری از ییلاق و قشلاق و سکنی در جنگل آهن و آجر شهرها. او می گوید که جزشیوه عشایری برای گذران زندگی راهی دیگر را نمی داند و لاجرم سنتها را با تمام مشقتهایش با خود همراه می کند ولی این راه را برای نسل بعد از خود نمی خواهد و آنان باید مسیری دیگر برای امرار معاش بجویند.
برابر واژه زندگی در قاموس عشایر باید معنی مشقت را نوشت و این به حدی است که زن قشقایی می گوید اگر چاره ای بود گله بز و گوسفندش به عنوان تنها اندوخته اش را با زندگی کم دغدغه در مکانی آرام سودا می کرد. در سویی دیگر زنی جوان از عشایر قشقایی که هنوز گرد راه کوچ در چهره اش پیداست ؛ عبور از سنت برای یافتن آسایش را آرزوی شب های دراز خود زیر آسمان پر ستاره دشت بی انتهای دنا می داند. او می گوید این مشقت بی پایان را برای کودکانم نمی خواهم. وقتی ایلراه نابود شد ، برخی ایلیاتیها هم در خانه ماوا گزیدند.این را این روزها در بخش بزرگی از ییلاق سمیرم می توان دید.
ایلی که لباس زیبای سنتی بر تن ندارد و در چهار دیواری ؛خانه برپا کرده دیگر رنگ و بویی از عشایر ندارد. امسال ۹هزار و ۶۰۰ خانوار عشایری با یک میلیون راس دام وارد اصفهان شده اند که باید برای حداقل های زندگیشان در زمینه آبرسانی، تامین علوفه، سوخت های فسیلی، احیای چشمه ها و قنات ها و خدمات بهداشتی نیازمند دولتی ها باشند. عشایری که هر ساله به ییلاق سمیرم می آِیند بیشتر از گلوگاه های مرزی زمان کهریز، قبر کیخا، خطیر سوخته، بایران بگ و چهارراه در جنوب و جنوب شرقی سمیرم وارد مراتع می شوند که جمعشان حدود ۳۰ هزار نفر از طوایف شش بلوکی، فارسیمدان، دره شوری، عمله و کشکولی از ایل قشقایی تخمین زده می شود. این زندگی هزاران ساله را عشایر با مشقت نگه داشته اند. ولی هرتوانی روزی به تحلیل می رود و می رود تا آرام آرام گرد فراموشی بر روی سنت های عشایر بنشیند و کوچروها به گذشته تاریخ بدل شوند.
دبیر منطقه اصفهان- مسعود عمادی